.اساساً برنامه ماه مبارک رمضان برنامه انسانسازی است که انسانهای معیوب در این ماه خود را تبدیل به انسانهای سالم، و انسانهای سالم خود را تبدیل به انسانهای کامل کنند. برنامه ماه مبارک رمضان برنامه تزکیه نفس است، برنامه اصلاح معایب و رفع نواقص است، برنامه تسلط عقل و ایمان و اراده بر شهوات نفسانی است، برنامه دعاست، برنامه پرستش حق است، برنامه پرواز به سوی خداست، برنامه ترقی دادن روح است، برنامه ارتقاءدادن روح است. اگر بنا باشد که ماه مبارک بیاید و انسان سیروز گرسنگی و تشنگی و بیخوابی بکشد و مثلاً شبها تا دیروقت بیدار باشد و به این مجلس و آن مجلس برود، و بعد هم فطر بیاید و با روز آخر شعبان یک ذره هم فرق نکرده باشد، چنین روزهای برای انسان اثر ندارد. اسلام که نمیخواهد مردم بیجهت دهانشان را ببندند، بلکه با روزه گرفتن قرار است که انسانها اصلاح شوند. چرا در روایات ما آمده است که بسیاری از روزهداران هستند که حظ و بهره آنها از روزه جز گرسنگی چیزی نیست؟ بستن دهان از غذای حلال برای این است که انسان در آن سیروز تمرین کند که زبان خود را از گفتار حرام ببندد، غیبت نکند، دروغ نگوید، فحش ندهد.

این از همان امور معنوی و باطنی و ملکوتی است: زنی آمد خدمت پیغمبر اکرم(ص) در حالی که روزه داشت. رسول اکرم(ص) شیر یا چیز دیگری به او تعارف کرد و فرمود: بگیر و بخور. گفت: یا رسولالله! روزه دارم. فرمود: نه، روزه نداری؛ بگیر و بخور. گفت: نه یا رسولالله! روزه دارم. باز رسول اکرم(ص) اصرار کرد که بخور. گفت: نه، روزه دارم، واقعاً روزه دارم (چون به حساب خودش واقعاً روزه داشت، ولی روزه ظاهری مثل روزههای ما). فرمود: تو چگونه روزه داری، حال آن که گوشت برادر- یا خواهر- مؤمنت را یک ساعت پیش خوردی(غیبت کردی)؟ میخواهی الآن به خودت ارئه دهم که تو گوشت خوردهای؟ قی کن! یکدفعه قی کرد و لختههای گوشت از دهانش بیرون آمد. انسان روزه بگیرد و غیبت کند، یعنی دهان جسم خودش را از غذای حلال ببنددد و دهان روح خود را برای غذای حرام باز کند.
چرا به ما گفتهاند یک دروغ که انسان بگوید تعفّنی از دهان او بلند میشود که تا هفت آسمان، فرشتگان را متأذی میکند؟ آن وقت میگویند چرا انسان وقتی که در جهنم است، اینقدر جهنم عفونت دارد؟! عفونت جهنم همین عفونتهایی است که ما خودمان در دنیا ایجاد کردهایم، همین دروغهایی است که خودمان میگوییم. دشنام دادن و همز ولمز کردن هم همین طور است.
تهمتزدن سرور همه اینهاست، چون تهمتزدن هم (رذیلت) دروغگفتن را دارد و هم (رذیلت) غیبت کردن را. چون آدمی که غیبت میکند، راست میگوید و بدگویی میکند و آدمی که دروغ میگوید، دروغ میگوید ولی بدگویی کسی را نمیکند، یک دروغی میبافد و میگوید. اما آدمی که تهمت میزند، در آنواحد، هم دروغ میگوید و هم غیبت میکند؛ یعنی دو گناه کبیره را با یکدیگر انجام میدهد.
آیا صحیح است یک ماه رمضان بر ما بگذرد که در آن ماه ما یک سلسله تهمتها به یکدیگر بسته باشیم؟ ماه رمضان برای این است که مسلمین، بیشتر اجتماع کنند، عبادتهای اجتماعی انجام دهند و در مساجد جمع شوند، نه این که ماه رمضان وسیله تفرقه قرار گیرد.[۱]
رمضان، ماه ضیافت خدا
.چه تعبیر عجیبی دارد پیغمبر اکرم(ص) برای ماه مبارک رمضان؛ میفرماید؛ «دعیتم فیه الی ضیافه الله» شما در این ماه به مهمانی خدا خوانده شدهاید؛ در این ماه، خدا میزبان است و شما میهمان. پس به این مقیاس بفهمید چقدر درهای رحمت الهی در این ماه باز است! میدانید در رابطه میزبان و میهمان، این میزبان است که شأن مهمان را گرامی میدارد. هر کسی وقتی مهمان یک آدم کریم شد، به دلیل این که میهمان است، میزبان او را گرامی میدارد. فقط کوشش کنید که لااقل بتوانید به صورت یک مهمان بر سر سفره این میزبان وارد بشوید.
اوج معنویت ماه مبارک رمضان، شبهای قدر است که نزدیک است. ما باید در طول این بیست روز لااقل کاری کرده باشیم که در این ایام و لیالی قدر (نوزدهم، بیستویکم و بیستوسوم) [بتوانیم به صورت یک میهمان بر سر سفره این میزبان وارد شویم] این روزهگرفتنها، این- به خیال خودمان- زنجیر بر نفس اماره زدنها، با طبیعت مبارزهکردنها، روحانیت را غلبه دادن بر طبیعت، ذکر زیاد کردن خدا، دهای زیاد خواندن، تلاوت قرآن زیاد کردن، در یاد خدا زیاد بودن، اینها همه آمادگی است برای این که در این شبهای احیاء بتوانیم مانند یک میهمان بر سر سفره رحمت خالق خودمان وارد بشویم [و در این ضیافت] شرکت کنیم؛ توبه کنیم، انابه کنیم، استغفار کنیم، از خدای متعال رحمت بخواهیم؛ سعادت بخواهیم برای خودمان، برای برادران مؤمن خودمان، برای جامعه اسلامی خودمان، اصلاح نفس خودمان را بخواهیم. عبادت اصلاً برای نورانیت است. ما عبادت میکنیم برای این که به وسیله عبادت و به یاد خدا بودن و غیر خدا را فراموش کردن، از این ظلمتها و کدورتها و تیرگیها بیرون بیاییم و قلب ما به نور الهی منوّر شود.[۲]
سبکشمردن سایر عبادات
.روزه را هم نباید استخفاف کرد و سبک شمرد. بعضی روزه را به شکلی میگیرند. (حالا این شوخی است) که- العیاذبالله- اگر من به جای خدا بودم اصلاً روزه اینها را قبول نمیکردم. من افرادی را سراغ دارم که اینها در ماه رمضان شب تا صبح را نمیخوابند اما نه برای این که عبادت کنند، بلکه برای این که مدت خوابشان پر نشود؛ تا صبح هی چای میخورند و سیگار میکشند، اول طلوع صبح که شد نمازشان را میخوانند و میخوابند، چنان بیدار میشوند که نماز ظهر و عصر را با عجله بخوانند و بعد بنشینند سر سفره افطار. آخر این چه روزهای شد؟! آدم شب تا صبح را بخوابد برای این که در حال روزه حتماً خواب باشد و رنج روزه را احساس نکند. آیا این استخفاف به روزه نیست؟! به عقیده من مثل فحش دادن به روزه است، یعنی ای روزه! من اینقدر از تو تنفر دارم که میخواهم رویت را نبینم!
ما حج میکنیم ولی به آن استخفاف میکنیم، روزه میگیریم و به آن استخفاف میکنیم، نماز میخوانیم و به آن استخفاف میکنیم، اذان میگوییم و به آن استخفاف میکنیم. حال چظور به اذان استخفاف میکنیم؟ مستحب است که مؤذن «صیت» یعنی خوشصوت باشد. همان طوری که در قرائت قرآن، تجوید یعنی زیبا قرائتکردن حروف، با آهنگ زیبا خواندن- قرآن اثر بیشتری در روح دارد- سنت است، در اذان نیز مستحب است که مؤدن صیت یعنی خوشآواز باشد؛ اذان را با یک حالی بخواند که مردم را به حال بیاورد، به یاد خدا بیاورد. خیلی افراد صیّت هستند و میتوانند خوب اذن بگویند اما اگر به آنها بگویی آقا برو یک اذان بلند بگو، نمیگوید. چرا؟ چون خیال میکند این کسر شأنش است؛ من اینقدر پایین هستم که مؤذن باشم؟! آقا! باید افتخار کنی که یک مؤذن باشی. علیبن ابیطالب(ع) مؤذن بود، در همان وقتی که خلیف بود هم مؤذن بود. این استخفاف به اذان است که یک نفر ننگش بکند که مؤذت باشد یا مؤذن بودن را بسته به شأن اشخاص بداند و بگوید من که اعیان و اشراف هستم، از رجال و شخصیتها هستم، من دیگر چرا مؤذن باشم؟ اینها همه استخفاف است.
پس ما هرگز نباید به عبادت استخفاف کنیم. ما باید مسلمان کامل و جامع باشیم. ارزش اسلام به جامعیت آن است. نه آن طور باشیم که فقط به عبادت بچسبیم و غیر آن را رها کنیم و نه مثل آنها که اخیراً پیدا شدهاند باشیم که اسلام را فقط به تعلیمات اجتماعیاش بشناسیم و به عبادت استخفاف کنیم، عبادت را تحقیر کنیم.[۳]
مفهوم «احیاء»
.«احیاء» یعنی زنده کردن، نقطه مقابل «اماته» که به معنی میراندن است. این کلمه چنین میرساند که شب- که قسمتی از وقت انسان است- او حالت دارد: ممکن است شب کسی زنده باشد و ممکن است شب او مرده باشد. شب زنده آن شبی است که انسان تمام یا لااقل پاسی از آن شب را با یاد خدا و با مناجات و راز و نیاز با ذات پرودگار به سر ببرد، و شب مرده آن شبی است که انسان تمام آن شب را با غفلت و فراموشی ذات مقدس پروردگار بسر ببرد. ممکن است کسی خیال کند که این تعبیر یک تعبیر مجازی است، یک نوع تعارف است: شب که زنده و مرده ندارد، شب بالاخره شب است، زمان است. مقداری از زمان که این نیمکره زمین که ما در روی آن زندگی میکنیم مواجه با خورشید نیست و نور خورشید نمیتابد، به آن میگویند «شب». شب به هر حال شب است؛ شب نه زندگی دارد و نه مردگی.
این سخن راست است ولی آن کسی که میگوید احیاء، شب را زنده نگهداشتن، مقصودش این نیست که این قطعه زمان را شما زنده نگه دارید؛ مقصود زنده نگهداشتن خود شماست در این قطعه از زمان.
به عبارت دقیقتر، برخلاف آنچه که ابتدائاً تصور میشود، ما خیال میکنیم زمان یک چیز است که همه ما در داخل آن قرار گرفتهایم؛ در صورتی که این جور نیست. آن زمانی که فکر میکنیم همه در داخل آن قرار گرفتهایم آن زمان ما نیست. زمانی که ما روی آن حساب میکنیم، ساعات و دقایق و هفتهها و ماهها و سالها را حساب میکنیم، آن، زمان ما نیست، زمان این زمین است. زمان ما یک حقیقتی است متحد با وجود خود ما، جزء وجود ماست. زمان ما، زمان وجود ما از خود ما منفک و جدا نیست؛ چیزی که هیت ما این زمان را که مقدار و اندازه دارد با زمان زمین حساب میکنیم، با آن تطبیق میکنیم، بعد خیال میکنیم زمان یک چیز است و همه ما در آن قرار گرفتهایم. نه، زمان من یک چیز است، زمان شما یک چیز دیگر است یعنی مخصوص خودتان است؛ همین طور که قد شما که مثلاً صد و شصت سانتیمتر است، این کمیت و مقدار مال شماست و قد من که صد و هشتاد سانتیمتر است، کمیت و مقداری است مخصوص من. شما یک قد و یک اندازه دارید، من هم یک قد و یک اندازه مخصوص به خود. (حالا اینها برابر با یکدیگر باشند یا نباشند مطلب جداگانهای است.) شما چون وجودتان یک وجود متحرک و سیال و متغیّر است، یک زمان در درون خودتان دارید، من هم یک زمان در درون خودم دارم، آن گل هم یک زمان در درون خودش دارد، آن درخت هم یک زمان در دورن خودش دارد، این سنگ هم یک زمان در درون خودش دارد؛ و زمانی که در درون هر چیزی هست، عین وجود آن چیز است.[۴]
ماه رمضان و استغفار
.زمان را زنده نگهداریم یعنی زمان خودمان را زنده نگه داریم، هر کداممان آن زمانی را که در درون ماست زنده نگه داریم. آن زمانی که در درون ماست چیست؟ آن همان خود ما هستیم، از حقیقت ما جدا نیست. پس زمان خودمان را، شب خودمان را زنده نگه داریم یعنی خودمان یک شب واقعاً زنده باشیم، واقعاً زنده زندگی کنیم نه این که مرده زندگی کنیم. در اخبار و احادیث وارد شده است که در روز قیامت، گذشته انسان و زمان گذشته انسان را به انسان ارائه میدهند و انسانها مختلف میبینند؛ وقتی نگاه میکنند یک موجودی را میبینند که قطعات سفید و برّاق است. یکی ممکن است در تمام اینها چند نقطه سیاه ببیند، همه را سفیر ببیند، و دیگری برعکس چند نقطه سفید ببیند و همه را سیاه ببیند. تعجب میکند: این چیست که به او ارائه دادهاند؟! میگویند این زمان توست، این عمر توست. آن ساعاتی که این زمان را، این عمر را روشن و نورانی نگه داشتهای، آن ساعاتی که پرواز داشتهای، شوری داشتهای، عشقی داشتهای، دلت به یاد خدایت زنده بوده است، آن ساعات همان ساعات درخشان نورانی است. آن ساعاتی که در آن ساعات خدمتی کردهای، کار مفیدی انجام دادهای، ساعات نورانی توست. و اما آن ساعاتی که در آن ساعات غافل بودهای، غرق در شهوات بودهای، برخلاف رضای خدا قدم برداشتهای، آنها دوران تیرگی و تاریکی عمر توست. این زمان توست، این عمر توست.[۵]
.چه خوب میگوید مولوی:
خاربن در قوّت و برخاستن خارکن در سستی و در کاستن
مثلی میآورد، میگوید شخصی خاری را در سر راه مردم کاشته بود. این خار بزرگ شد. گفتند: آقا بیا این خار را بکن. گفت: دیر نمیشود، بوته خاری است کند میشود. دوباره گفتند. باز گفت: دیر نمیشود، حال میکنیم، یک سال دیگر میکنیم! سال بعد بوته خار بزرگتر شد ولی خارکن چطور؟! پیرتر شده. گفتند: بیا بکن. گفت: دیر نمیشود، بعد میکنیم. سال به سال بوته خار بیشتر رشد میکرد، بیشتر ریشه میدوانید، تنهاش کفلتتر، خارهایش تیزتر و خطرش بیشتر میشد اما خارکن پیرتر و از نیرویش کاسته میشد:
خاربن در قوّت و برخاستن خارکن در سستی و در کاستن
میخواهد بگوید این ملکات رذیله، اخلاق فاسد، روزبهروز در وجود تو مثل آن بوته خار بیشتر ریشه میدواند، تنهاش کلفتتر، خارهایش تیزتر و خطرش بزرگتر میشود، ولی تو خودت روزبهروز پیرتر میشوی و از نیرویت، از آن نیروهای مقدس تو کاسته میشود. وقتی که جوان هستی، مثل یک آدم قوی و نیرومندی هستی که میخواهد یک نهال را بکند؛ به سرعت میکنی، ریشهاش را هم میکنی میاندازی دور. اما وقتی که پیر شدی، مثل یک آدم سستقوهای هستی که میخواهد یک درخت قوی را با دست خودش بکند، هرچه زور میزند درخت از ریشه درنمیآید.
به خدا قسم یک روزش یک روز است، یک ساعتش یک ساعت است، یک شب را اگر به تأخیر بیندازیم اشتباه میکنیم! نگویید فردا شب شب بیست و سوم ماه رمضان ایت، یکی از لیالی قدر است و برای توبه بهتر است؛ نه، همین امشب از فردا شب بهتر است، همین ساعت از یک ساعت بعد بهتر است، هر لحظه از لحظه بعدش بهتر است. عبادت بدون توبه قبول نیست، اول باید شستشو کرد، بعد وارد آن محل پاک و پاکیزه شد. ما تا توبه نکنیم، چه عبادتی میکنیم؟! ما توبه نمیکنیم و روزه میگیریم! توبه نمیکنیم و نماز میخوانیم! توبه نمیکنیم و حج میرویم! توبه نمیکنیم و قرآن میخوانیم! توبه نمیکنیم و ذکر میگوییم! توبه نمی کنیم و در مجالس ذکر شرکت میکنیم! به خدا قسم اگر شما یک توبه بکنید تا پاک بشوید و بعد یک شبانهروز با حالت توبه و پاکی نماز بخوانید، همان یک شبانهروز به اندازه ده سال شما را جلو میبرد و به مقام قرب پروردگار میرساند. سوراخ دعا را گم کردهاید، راهش را بلد نیستیم.
شخصی آمد خدمت امیرالمؤمنین علی(ع) استغفار کرد. او هم مثل ما خیال میکرد توبه کردن، گفتن «استغفرالله ربی و اتوب الیه» است و اگر غیناش را هم خیلی غلیظ بگوییم دیگر توبه ما خیلی بهتر است! علی(ع) فهمید این بدبخت چقدر گمراه است. کم اتفاق میافتد که او این جور حدت به خرج بدهد و با لحن تندی سخن بگوید ولی اینجا با لحن تندی سخن گفت، فرمود: «ثکلتک امک، اندری ما الاستغفار؟ الاستغفار درجه العلین» ای خدا مرگت بدهد، ای مادرت به عزایت بنشیند! آیا تو میدانی استغفار چیست؟ استغفار درجه مردمان بلندمرتبه است. استغفار، حالت توبه ویک حالت مقدس است، یک جو مقدس و پاک است. شما حالت توبه را پیدا بکنید، واقعاً توبه بکنید، بعد خودتان را در یک جو و فضای مقدس میبینید، احساس میکنید که لطف و عنایت الهی بر روح شما سایه افکنده است، احساس میکنید گروهی از فرشتگان دور شما را گرفتهاند، پاک میشوید، چون در حالت توبه انسان خودبینی را از دست میدهد، خود را ملامت میکند و گناهان خویش را در نظر میگیرد.
در اسلام گفتهاند اگر میخواهی توبه کنی لازم نیست بروی پیش کشیش، پیش آخوند و گناه را به او بگویی؛ گناه را به خدای خودت بگو، چرا گناه را نزد یک بشر اقرار و اعتراف میکنی؟ نزد خدای غفارالذنوب خودت اقرار کن. «قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لاتقنطوا من رحمهالله ان الله یغفر الذنوب جمیعاً». این ندای خداست: ای بندگان اسرافکار من، ای بندگان گنهکار من، ای بندگان معصیتکار من، ای بندگان من که بر خودتان ظلم کردهاید! از رحمت من ناامید مباشید، بیایید به سوی من، من میپذیرم، قبول میکنم، در جوّ و فضای توبه وارد بشوید.[۶]
.«و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع». این آیه در وسط آیههای ماه مبارک رمضان (یعنی آیات روزه) است. شاید ذکر این آیه در خلال آیات روزه و رمضان برای این است که این ماه اختصاص دارد به دعا و استغفار. پیشوایان بزرگوار دین این شبها را که شبهای قدر و احیاء است، خیلی گرامی میداشتند.
رسول اکرم(ص) دهه آخر ماه رمضان که میرسید، دستور میداد، دیگر بسترش تا آخر این ماه گسترده نشود، زیرا در مسجد اعتکاف میفرمود و یک سره به عبادت و دعا و راز و نیاز با خالق میپرداخت. علی بن الحسین(ع) در ماه مبارک رمضان هیچ شبی نمیخوابید. شب را یا به نماز و دعا یا به دستگیری فقرا و ضعفا میگذرانید. در سحر، دعای خاصی میخواند که به دعای ابوحمزه ثمالی معروف است.[۷]
روزهخواری هتک حرمت اسلام
.روزهخواری علنی هتک حرمت اسلام است. این عمل یعنی فحشدادن به قرآن. یعنی فحشدادن به پیغمبر اسلام(ص). اگر میخواهی روزه بخوری، برو در خانهات بخور. اگر روزه را در خانهات بخوری، یک گناه کبیره کردهای ولی وقتی روزه را علنی در خیابانها میخوری، علاوه بر این که روزهخواری، فحش هم به اسلام دادهای.[۸]
اجابت و یکدندگی
مرد عالمی که در عتبات سکونت داشت و چون مریض شده بود به تهران آمده بود. چشم او را عمل جراحی کرده بودند و البته عمل هم با موفقیت انجام یافته بود. اطبا او را از شستشو منع کرده بودند ولی او آدمی بودکه حالت یکدندگی داشت میگفت اطبا نمیفهمند، فقط جراحی را که آن هم از نوع خیاطت و دوزندگی است میفهمند، دیگر هیچ چیز نمیفهمند. پس از چندی بدون اجازه طبیب به قم رفت و در آنجا به یکی از حمامها رفت و داخل خزینه کثیف آن شد و به همین جهت چشم او چرک کرد و بالاخره به کلی کور شد. آیا این آدم مطابق دستور اسلام عمل کرد یا برخلاف دستور اسلام؟ البته برخلاف دستور اسلام. اسلام میگوید وقتی وضو برایت خطر دارد باید تیمم بکنی، اگر وضو بگیری اصلا نمازت باطل است. اگر اطبا گفته باشند که روزه برایت ضرر دارد یا خوف ضرر داشته باشی، نمیتوانی بگوئی مگر چطور میشود که من در این ایام احیاء روره بگیرم! چون اگر روزه بگیری اصلا روزهات باطل است، بعد هم باید قضای آن را بگیری.
بنابراین خود دستورهایی دین آنچنان شکلهای مختلف دارد که انسان حیرت میکند. این، برای این است که مصلحتها فرق میکند و همان حساب اهم و مهم است. میگوید در سفر که میروی نمازت را شکسته بخوان، روزه هم نگیر.
قرآن میفرماید: «فمن کان منکم میرضا او علی سفر فعده من ایام اخر» هر که مریض یا در سفر است نبادی روزه بگیرد، بگذارد برای روزهای بعد. چرا؟ خود آیه دلیلش را میگوید: «یرید الله بکم الیسر و لایرید بکم العسر» خدا در تکالیفی که برای شما معین میکند، آسانی و سهولت را میخواهد نه سختی. این شریعت، شریعت سهله و سمحه است. ولی اغلب مردم قبول نمیکنند. در صدر اسلام که تازه تکالیف روزه آمده بود، در ماه رمضان جنگ بدر پیش آمد. پیغمبر اکرم(ص) فرمود چون در حال سفر هستید نباید روزه بگیرید. مردم میگفتند چطور میشود ما در ماه رمضان روزه نگیریم؟ واقعاً ناراحت بودند که روزه خودشان را افطار بکنند. مرحوم آقا شیخ عبدالکریم در این اواخر پیر شده و مریض احوال بودند، ولی در ماه رمضان گاهی روزه میگرفتند. به ایشان گفتند فتوای خود شما برخلاف این است، در فقه میگوئید اگر کسی خوف ضرر داشته باشد نباید روزه بگیرد. اصلا خود شیخ و شیخه (مرد پیر و زن پیر) موضوعیت دارد خودشان از مستثناها هستند که لازم نیست احتمال ضرر بدهند. اینها اگر مشقت هم برایشان باشد نباید روزه بگیرند. میگفتند فتوای خودم این است ولی آن رگ عوامیم نمیگذارد که من روزهام را بخورم. البته همینجور است ولی دستور اسلام غیر از این است. اینها برای این است که ما درک بکنیم که دین اسلام چگونه خودش، خودش را با احوال و اوضاع مختلف تطبیق میدهد نه این که ما آن را تطبیق بدهیم. البته یک کارهایی است که ما پیش خود میخواهیم بکنیم.[۹]
[۱] . مجموعه آثار، ج۲۳، صص ۱۰۸- ۱۰۹
[۲] . آشنایی با قرآن، ج۴، صص ۱۹۵- ۱۹۶
[۳] . مجموعه آثار، ج۲۳، صص ۵۱۳- ۵۱۴
[۴] . مجموعه آثار، ج۲۳، صص ۴۶۴- ۴۶۵
[۶] . مجموعه آثار، ج۲۳، صص ۵۴۸- ۵۴۹
[۷] . مجموعه آثار، ج۲۳، صص ۷۹۱- ۷۹۲
[۹] . آشنایی با قرآن، ج۸، ص ۲۵۳- ۲۵۴
بهترین وبسایتی که تاحالا دیدم.ازتون متشکرم
اقا خیلی وبسایتتون عالیه
وای خیلی خوبه ساییتون